دلنوشته

ساخت وبلاگ
زمین خوردن مهم نیست...مراقب باش کسی را زمین نزنی...با کلامی تلخ و قضاوتی بیجا....با بی تفاوتی و نادیده انگاشتنش...با عدم حساسیت نسبت به حرفهای ناگفته در نگاهش...یادمان باشد حتی خوشبختی به بدبختی نیاز دارد تا بتواند به ما اثبات کن دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 20 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 14:13

 

دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 13 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 14:13

☘️شاید باید یکبار هم که شده این حس را تجربه کنیاینکه برای کسی که برایت مهم است مهم نباشی ..قطعاَ اول باور نمیکنی به دنبال دلایلی میگردی که اثبات کنی برایش مهمی ..وقتی برای قانع کردن خودت چیز خاصی پیدا نمیکنی یک تلخی ناجور پس زمین دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 20 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 14:13

 

دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 16 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 14:13

هیچ چیز در طبیعت برای خود زندگی نمی کندرودخانه ها آب خود را مصرف نمی کننددرختان میوه خود را نمی خورندخورشید گرمای خود را استفاده نمی کندگل، عطرش را برای خود گسترش نمی دهدزندگی یعنی در خدمت دیگران، قانون طبیعت است . . .پس اگر دیدی دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 30 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 14:13

تنها غرور است که انسانیت را به باد میدهد.
ما از مشتی خاکیم و به آن برمیگردیم

تا میتوانی  دستی بگیرکه وقتی خاک شدی خاکی پاک باشی ...
و دستی تو را مشت کند و پای درختی بریزد.

دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 16 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 14:13

 

دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 58 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 14:13

‍ به بزرگی گفتند: فلانی  قادر است پرواز کند، گفت : این که مهم نیست، مگس هم میپرد. گفتند :فلانی را چه میگویی؟  روی آب راه میرود! گفت: اهمیتی ندارد، تکه ای چوب نیز همین کار را میکند. گفتتند : پس از نظر تو شاهکار چیست؟ گفت: این که در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی.... دروغ نگویی..... کلک نزنی...... سوءاستفاده نکنی....  و کسی را از خود ناراحت نکنی. این شاهکار است... دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 25 تاريخ : جمعه 6 اسفند 1395 ساعت: 20:14

کشتی مردی در یک طوفان عظیم غرق شد اما این مرد به طرز معجزه آسایی نجات یافت و توانست خود را به جزیره ای برساند.این مرد با هزاران زحمت برای خود یک کلبه ساخت ...روزی برای تهیه آب به جنگل رفته بود ؛ وقتی به کلبه برگشت در کمال ناباوری دید که کلبه در حال سوختن است.به بخت بد خود لعنت فرستاد و بعد شروع به گله کردن از خدا کرد که : خدایا تو مرا در این جزیره زندانی کرده ای و حالا که من با این بدبختی توانسته ام این کلبه را برای خودم درست کنم باید اینگونه بسوزد!مرد با همین افکار به خواب عمیقی فرو رفت ... .صبح روز بعد با صدای بوق یک کشتی از خواب پرید ؛ او نجات یافته بود! وقتی سور کشتی شد ، از ناخدا پرسید چگونه فهمیدید که من در این جزیره هستم؟ناخدا پاسخ داد : ما علایمی را که با دود نشان می دادید دیدیم! دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 30 تاريخ : جمعه 6 اسفند 1395 ساعت: 20:13

پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند .مادرش دعا میکرد که او سالم به خانه بازگردد. مادر او هر روز  به تعداد اعضای خانواده اش نان میپخت و همیشه یک نان اضافه هم میپخت و پشت پنجره میگذاشت تا رهگذری گرسنه که از آن جا میگذشت نان را بردارد . هر روز مردی گو‍ژ پشت از آنجا میگذشت و نان را برمیداشت و به جای آن که از او تشکر کند میگفت: هر کار پلیدی که بکنید با شما میماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز میگردد !!! این ماجرا هر روز ادامه داشت تا این که زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد  و به خود گفت : او نه تنها تشکر نمیکند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد. نمیدانم منظورش چیست؟ یک روز که زن از گفته های مرد گو‍ژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابراین نان او را زهرآلود کرد و آن را با دستهای لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که میکنم ؟ ..... بلافاصله نان را برداشت و دور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت . مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرفهای&n دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 17 تاريخ : جمعه 6 اسفند 1395 ساعت: 20:13

ما به آدم‌هایی احتیاج داریم که خود را مدیون زندگانی بدانند، نه طلبکار آن. به آدم‌هایی که به زندگانی عشق داشته باشند، نه کینه. آدم‌هایی که به آینده‌ی بچه‌هایشان فکر کنند، نه به گذشته‌ی پدرهایشان.
ما نباید از فرومایگی‌ها استقبال بکنیم، بلکه می‌خواهیم چنین روحیه‌های بیماری را در هم بشکنیم ...

دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 28 تاريخ : جمعه 6 اسفند 1395 ساعت: 20:13

دوست داشتن که عیب نیست, دوست داشتن دل آدم را روشن میکند. اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه میکند.
اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آماده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبای دنیا هستی.
دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است، اگر با محبت غنچه ها را آب دادی باز میشوند، اگر نفرت ورزیدی غنچه ها پلاسیده میشوند...!

دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 57 تاريخ : جمعه 6 اسفند 1395 ساعت: 20:12

عادت همیشگی ام بود...  از همان کودکی به این سوال فکر می کردم... چه کسی از همه خوشبخت تر است؟! در کودکی فکر می کردم آن مردی که سر خیابان اسباب بازی فروشی دارد حتما خوشبخت ترین انسان دنیاست... اما چند سال بعد که از خواب بیدار شدم بروم به مدرسه نظرم عوض شد و فکر کردم پسر شش ساله ی همسایه مان از همه خوشبختتر است چون مدرسه نمیرود و میتواند چند ساعت بیشتر بخوابد... نوجوان که بودم فکر میکردم حتما خوشبختترین انسان دنیا یکی از سوپر استارهای سینماست یا یک ورزشکار معروف... آن روزها خوشبختی را در شهرت میدیدم... مدتها گذشت و معنی خوشبختی هر روز برایم عوض میشد... بستگی به شرایط داشت گاهی خوشبختی را در ثروت میدیدم و وقتی که بیمار میشدم در سلامتی... سالها گذشت و زندگی به من ثابت کرد خوشبختی برای هر انسانی یک تعریف دارد... گاهی ما در زندگی به اتفاقی که آن را خوشبختی میدانیم میرسیم ولی باز احساس خوشبختی نمیکنیم...چون گذر زمان و تغییر شرایط تعریف ما از خوشبختی را عوض کرده... کاش بدانیم خوشبختی واقعی داشتن "آرامش" است.خوشبختی ای که نه گذر زمان و نه تغییر شرایط نمیتواند آن را از ما بگیرد... دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 83 تاريخ : جمعه 6 اسفند 1395 ساعت: 20:11

بیاییم زندگی را سخت نگیریم  بدانیم که خدایی هست و امید وصالی  لحظه‌ ها میگذرند، عشق و شادی را به هم هدیه کنیم و به یکدیگر بیاموزیم چگونه زندگی کردن را زندگی زیباست کمی آهسته تر قدم بزن  از مسیرت لذت ببر خدا را در همه جا ببین ...   دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 25 تاريخ : جمعه 6 اسفند 1395 ساعت: 20:10

دختر کوچولویی با مداد شمعی نصف  مبل کرم رنگ نشیمن رو سیاه کرده بود. وقتی متوجه شدم صداش کردم و با تظاهر به ناراحتی گفتم که : عزیزم من اینجا چیزهای ناراحت کننده ای می بینم. به نظرت باید چکار کنم؟خونسرد سری تکون داد و گفت: خب پاکش کن!اگه پاک نمیشه چشماتو ببند! به همین سادگی! تمام فلسفهء آرامش در همین جملهء کوتاه..!«پاکش کن، اگه پاک نمیشه چشماتو ببند» دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 25 تاريخ : جمعه 6 اسفند 1395 ساعت: 20:09